متن های ادبی دوستت دارم مادر
همان مادری که چشم عشقش همیشه پر آب بود اما عشق را به کــــودکش هدیه می داد تا آبروی خدا نریزد پیش چشم دنیایی که دل سپرده هوس است !
خدا را با زنی شناختم که گرچه آه در بساط دل نداشت اما بدهکار نبود به دنیا، به زندگی، به خویش؛ عشقی را که از خودش دریغ گشته بود…
وقتی بچه بودم کنار مادرم میخوابیدم و هرشب یک آرزو میکردم
مثلا آرزو میکردم برایم اسباب بازی بخرد
میگفت میخرم به شرط اینکه بخوابی.
یا آرزو میکردم ببردم بزرگترین شهربازی دنیا
میگفت میبرمت به شرط اینکه بخوابی.
یک شب پرسیدم اگر بزرگ بشوم به آرزوهایم میرسم؟
گفت میرسی به شرط اینکه بخوابی.
هرشب با خوشحالی میخوابیدم. اِنقدر خوابیدم که بزرگ شدم و آرزوهایم کوچک شدند…
دیشب مادرمو خواب دیدم؛ پرسید هنوز هم شبها قبل از خواب به آرزوهایت فکر میکنی؟
گفتم دیگه شبها نمیخوابم.
گفت مگر چه آرزویی داری؟
گفتم تو اینجا باشی و هیچ آرزویی نداشته باشم.
گفت سعی خودم را میکنم به خوابت بیایم به شرط آنکه بخوابی.
بچه که بودم دلم به گرفتن گوشه چادر مادرم و رفتن به بیرون خوش بود
اکنون بزرگ شده ام و مادرم را می خواهم اما نه برای گرفتن گوشه چادرش
می خواهمش که با گوشه چادرش اشکهایم را پاک کنم…
دوستت دارم مـــــــــــــادر و تنها همین
و این نه قابل محاسبه است و نه قابل شمارش
حتی خودت هم نمیتوانی میزانش را تخمین بزنی
بی انتهاست تا وقتی هستم تا وقتی هستی
هست به امتداد زندگی، هست به امتداد دنیا…
متن و جمله های دوستت دارم مادر
وقتی هستی
“بودنت” مثل مالکیت پررنگ ترین ستاره ی آسمون بهم دلخوشی میده…
مثه اون وقتا میشه که با لبخند خشک شده ی عروسکم چشمام برق میزد…
“بودنت” تداعیِ “نبودن” های دیگه رو از بین میبره…
“بودنت” فقط یه “بودن” نیست
وقتی هستی یه “هستی” میشی واسه من و دلم
مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــادرم…